نوشته شده در سه شنبه 5 شهريور 1392
بازدید : 355
نویسنده : ☞☠☜ ʜᴀᴍᴇᴅ ☞☠☜
پسر گفت :
اگر میخواهی باهم بمانیم باید همه جوره با من باشی
دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت:
باشه عزیزم هر چه تو بگویی
پسرک دختر را عریان کرد
دختر آرام میلرزید ولی سخن نمیگفت
میترسید عشقش ناراحت شورد
.
پسرک مانند ابری سیاه بدن دختر را به آغوش کشید
و بدون کوچکترین بوسه شروع کرد
دخترک آهـــی کشید
پسرک مانند چرخ خیاطی بالا و پایین میشد
دخترک بدنش میسوخت ولی صدای نمی آمد
پسرک چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد
دختر با خنده گفت آرام شدی عروسکم ؟؟؟
پسرک آرام خندید و لباس هایش را پوشید و رفت
.
.
دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت و به پسرک زنگ زد
گفت : سلام عشقم...
ولی پسرک مانند همیشه نبود
و تنها گفت دیگر به من زنگ نزن و قطع کرد
.
.
دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گریست
.
چند سال گذشت
تبریک میگویم به پسر همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه ما
__________
فاحشه سیگارم تمام شده تو سیگار داری؟
فاحشه آرام میگویید :
چرا نگفتی به جرم عاشق شدن فاحشه شدم ؟
:: موضوعات مرتبط:
,
,
:: برچسبها:
مطلب ,
عاشقانه ,